تاکسی شکلاتی
به راه افتاد و ادامه داد: «آب میوه هم هست. کسی میل دارد؟ تو تاکسی من وقت صبحانه، صبحانه می دهم موقع ناهار، ناهار و زمان شام، شام. ضمنا آهنگ درخواستی هم پخش می کنم از ساسی مانکن گرفته تا حاج منصور»
در همين لحظه يك تاكسي داشت خيابان يكطرفه را خلاف جهت ميآمد. كنارش ترمز كرد، به رانندهاش آبنبات تعارف كرد و گفت:«همکار، خیابان ورود ممنوع است.»
بعد هم دفتري را نشان ما داد كه پر بود از نظرات مسافران قبلي. در اين دفتر بعضي ها شعر نوشته بودند و برخي تشكر كردهبودند. خيلي ها هم نوشته بودند اول كه سوار تاكسي شدهاند ناراحت و گرفته بودند ولي با برخورد راننده حال و هوايشان عوض شده بود.
سپس از مسافران خواست كه برگه سفيد پيدا كنند و نظر، انتقاد يا پيشنهادشان را بنويسند و در زير آن نام، شغل و شماره تماس خود را بگذارند. وقتي گفتم كه چرا شماره تماس؟ گفت من زياد با راديو و تلويزيون مصاحبه كردهام يك موقع ديديد خواستند با شما هم تماس بگيرند.
موقع پیاده شدن اسمش را پرسیدم. اسمش مجتبي چگني است، اهل خرمآباد و به گفته خودش تاكسي شكلاتي الان ۲۱ ساله است.
پی نوشت: مطلب تاکسی شوکولاتی را نیز بخوانید.
پی نوشت دوم: این یکی را یادم رفته بود. آقای مجتبی چگنی به ما گفت: «اگر بتوانید بگویید چند تا از این دفترها دارم همین الان یک تراول ۵۰ هزار تومانی جایزه می دهم .» و تعدادش را هم روی یک کاغذ نوشته بود. با اینکه ۲۰ فرصت حدس هم به ما داده بود، هیچکدام موفق نشدیم. جهت راهنمایی دوستان همین را می توانم بگویم که [..]. نه نمی گویم. اگر مسیرتان به این تاکسی افتاد خودتان شانس تان را امتحان کنید.